علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

تبریک روز میلاد بانوی دوعالم + پسری و عمه خانوم

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین   مادران بهشتی، پری زنان امروز و فرشته مادران آینده روزتان مبارک    نمی دونم میشه فردا صبح یا نیمه شب؟! ،به هرحال دوشنبه ساعت 1/30 بعد از حدود ِ ؟؟؟ سال و ؟؟؟؟روز  (ده روزگی پسری تا الان، دیگه خودتون حساب کنین) بالاخره چشممون به جمال عمه خانوم کوچیکه ی پسری و البته بهار خانومشون روشن میشه، به قول خواهرم انگار اونو که کلی وقته ندیده بیشتر از خاله ای که بزرگش کرده میشناسه و سراغشو میگیره، تو یاهو همچین "عمه مجان، عمه مجان" ی راه میندازه بیاین و ببینین، میکروفون و لب تاب هم شدن یادآورهای عمه اش، تا میبینشون سریع شروع ...
31 فروردين 1393

باز ماییم و همان کوچه ی مشهور*...

لیست هایی که در ادامه مطلب مشاهده میکنین پاسخهای دوستان عزیزمه به سوالاتی در باب همون موضوع که معرف حضورتونه، و امیدوارم برای شما عزیزانی که دغدغه ی این روهاتون با من مشترکه مفید باشه.   *منظور از کوچه ی مشهور همون کوچه ی ترک شیره . لیست خوراکیهای خوشمزه، سالم و مقوی اطلاعات بیشتر : دوستان میخوام طی یک ماه اینده ان شاء الله پسرم رو از شیر بگیرم ممنون میشم اگر خوراکیهای سالم و در عین حال خوشمزه و محبوب بچه ها رو که به فرزندتون میدین و مورد استقبالش واقع شدن معرفی کنین ضمنا بعد از اکمال پاسخگویی به این سوال، مجموعه ی پاسخهاتون رو در پستی در وبلاگمون خواهم گذاشت، شاید به...
30 فروردين 1393

به خاطر ِ خوبی هایت

پسرکم نه فقط به خاطر ِ "از بین رفتن فقر و افزایش روزی، لذت بردن از زندگی، استجابت دعا، جلب نیکی فرزندان،  گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگ های بد، کفاره ی گناهان، کسب پاداش عبادت، دریافت ثواب یک حج قبول،  کسب ثواب جهاد در راه خدا، پاداش اطاعت خداوند،  کسب رضایت خداوند، سهولت در مرگ،  ورود به بهشت و همنشین ِ انبیا شدن" *     که به خاطر ِ خودت و خوبی هایت همواره به پدرت احترام بگذار، با وارد شدنش به منزل  همواره در برابرش تمام قد بایست، دستانش را به گرمی بفشار، بر گونه اش بوسه بزن، با احترام در برابرش بنشین، با نرمی با او سخن بگو و جز  با نیک...
30 فروردين 1393

هر کی به فکر ِ خویشه...

اومدم بهتون بگم  بچه ها خیلی انعطاف پذیرن و در ضمن منطق هم خیلی خوب سرشون میشه، اگه خواستید میتونین گاهی از این همه خوبیشون استفاده که نه، سوء استفاده کنین و مثل امروز من شیر خوردنشونو  تا وقتی که به منزل برسید به تعویق بندازید و بهشون بگین "باشه، بریم خونه، دراز بکشیم تا بهت شیر بدم"، حالا نیتتون میتونه خیر یا شر باشه، اگر خدای نکرده نیتتون مثل من وعده ی سر خرمن دادن بوده باشه ... سعی کنین دیگه تکرار نشه. تو مسیر که بودیم خوابش برد، داشتم فکر میکردم حالا باید ازتون بپرسم حکمش چیه این جریان؟ من بهش بدقولی کردم آیا؟ کلک زدم بهش یعنی؟ نه بابا، خودش زیرش زد... نکنه در اصل من  زیرش زدم ؟! یا هیچکدام؟ وقتی به هر جون کندنی که شد...
27 فروردين 1393

ماموریت ِ ناتمام

 پنج شنبه 21 فروردین، ساعت 18 ِعصر از صبح تو خواب تا الان شير نخورده، از پنج و نيم تا شش عصر عصر حسابي گريه کرد  به نحوی که داشتم پشیمون می شدم، بعدش خوب شد و يادش رفت اما نخوابيده، حالا ميخواهيم بريم خونه بابا اينا.  پنج شنبه 21 فروردین، ساعت 22 ِ شب تازه رسیدیم خونه، اونجا اصلا اذیت نکرد، جز یک بار که بهم گفت "دی" یعنی شیر و منم گفتم تلخ شده دیگه سراغش رو نگرفت، با بچه های داداشم بازی کرد و سرگرم بود، غذاش رو زودتر بهش دادیم تا سیر باشه، زن داداشم بهش داد با همراهی بچه ها، دو بار هم از مامانم سراغ شیر گرفت که داخل لیوان خورد، یک بار هم دیدیم میگه "می می " که برای من مفهوم نبود چی میخواد، رفته بود کنار یخچال و اشار...
22 فروردين 1393

اندر خم کوچه ی "ترک شیر"

سلام دوستان حتما یادتون هست که قرار بود پسری رو از شیر بگیرم، این رو هم  یادتونه که گفتم میخوام تو تعطیلات عید این کار بزرگ رو انجام بدم؟ این که بعدا تو نظرات  یواشکی اعلام کردم فعلا نظرم عوض شده رو چی ؟   بله مثلا قرار بود تا الان این کارو کرده باشیم اما مریض شدن پسری و بالتبع بدخلقی و بدقلقیش و به علاوه دلسوزی های فک و فامیل و دوست و آشنا در ایام عید دست ِ ما رو فعلا  گذاشته در حنا، اما خب مسلما باید قبل از شروع فصل گرما این پروژه نهایی بشه، این پست رو گذاشتم صرفا جهت اطلاعرسانی از وضعیت موجود و مهم تر از اون جذب دعاهای خیرتون برای هرچه راحت تر و موفق تر طی نمودن این مرحله.   پی نوشت: این مدت که...
20 فروردين 1393

حس و حال بهاری

تازه ی تازست این عکس، مربوط به همین کمتر از یک دقیقه قبله، منظره ی حیاط خونمونه از پنجره ی اتاق، صدای تگرگ منو کشوند لب ِ پنجره و ... بعدش هم حال و هوای خوب من ...  که مسلما قابل وصف نیست، صدای تگرگ رو هم ضبط کردم اما متاسفانه نتونستم اینجا بذارمش، تازه اگر صدا رو هم  بذارم هنوز فایده نداره،  عطر ِخوب هوایی رو که همراه شده  با بوی خاک ِ باران خورده، تازگی و سبکی و یک عالمه اکسیژن  هیچ جوره  نمی شه ثبت کرد...می شه؟! راستی در آینده وسیله ای برای این کار خلق میشود آیا؟!   پی نوشت1: به قول یک دوستی کاش میشد یک سری بوهای خاص و خوب مثل بوی بدن نوزاد که یک جور عطر خاص و منحصر به خودش...
20 فروردين 1393

ملاقات ِ نوروزی پسری و پزشک (فروردین 93)

سلام از چند روز قبل از آغاز سال جدید پسرمون موقع خواب یه کم سخت نفس می کشید و همراه با صدا بود خوابیدنش، زیاد جدی نگرفتیم تا اینکه پنجشنبه و جمعه شب اول سال، موقعی که خوابیده بود ناگهان از خواب می پرید و گریه می کرد، انگار ترشحات داخل گلوش نمیذاشت بخوابه، خلاصه مجبور شدیم شنبه اول صبح ببریمش درمانگاه، خدارو شکر گلوش عفونت نداشت و فقط به گفته ی آقای دکتر یه لکه ی سپید روی لوزش بود، بهش دیفن هیدرامین، سودوافدرین، استامینوفن و کتوتیفن داد که فقط همون دیفن هیدرامین و سودوافدرین رو بهش دادم، اون هم سه چهار روز، و نیاز به استفاده از بقیه اش نشد، انقدر جالب بود اون چند روز که اون داروها رو می خورد، منگ بود انگار، اثر داروها باعث ِ...
18 فروردين 1393

تغییر ِ کاربری

این عکس و این یکی عکس  رو که یادتونه حتما، اما کارکرد این روبانها  این روزها حسابی تغییر کرده، این روزها پسرکمون میره سراغ کابینتها، ربانهای متصل به اونها رو از بالای دستگیرشون رها  میکنه، در اونها رو باز کرده،  کار یا خراب کاری مورد نظرش رو انجام میده، و آخر سر دوباره ربانها رو به هر زحمتی که شده سر جاشون قرار داده و میره سراغ کار بعدیش. نمی دونم  این وروجک با خودش چی  فکرکرده؟!    نکنه فکر کرده اینها رو در جهت زیباسازی آشپزخونه و یا سرگرم نمودن خودم و خودش به  کابینتهامون وصل کردم؟ ...
17 فروردين 1393